سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوگند عشق

همیشه خسته از روزای برفی،
عشق پریشون شده ی دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفتست
کنج دلم، جا واسه ی دلت هست
شاید دلت خواست و باهات نیومد
یا شایدم دلت باهات نیومد
هر چی که بود، بزار که گفته باشم
هر جا که هست، دلت منم باها شم
عشق گزشته از یاد، دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی، خسته ی روز برفی …
گفته باشم هنوزم، اگه دلت گرفتست
بیا که کنج قلبم، جا واسه ی دلت هست
حالا که تقویم من، زمستوناش زیاده
تو کوچه های سردش، همیشه برف و باده
باید بیای ببینم، بهار خموده هاتو
بیا بزار تمومه شه، روزای برفی با تو …

 

رنگ غمو به شعر شادم زده،
دشت پر از گلایل غم زده
دلم میخواد، خودت بیای ببینی
نبض من و قلب تو با هم زده

 

عشق گزشته از یاد، دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی، خسته ی روز برفی …


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:36 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

 

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد


که تورفتی ودلم ثانیه ای بند نشد


لب تو میوه ممنوع ولی لب هایم


 هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد


با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر


 هیچ کس هیچ کس این جا به تو مانند نشد


 هر کسی در دل من جای خودش را دارد


جانشین تودر این سینه خداوند نشد


خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها


عاقبت با قلم شرم نوشتند نشد 


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:35 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد


مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد



 



آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد



 



چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد



 



گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد



 



روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:34 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:34 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

خسته ام از اهل زمین


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:33 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

دلم شیشه، دلش سنگه....واسه سنگه دلم تنگه....

 



نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:11 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

 

همیشه خسته از روزای برفی،
عشق پریشون شده ی دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفتست
کنج دلم، جا واسه ی دلت هست
شاید دلت خواست و باهات نیومد
یا شایدم دلت باهات نیومد
هر چی که بود، بزار که گفته باشم
هر جا که هست، دلت منم باها شم
عشق گزشته از یاد، دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی، خسته ی روز برفی …
گفته باشم هنوزم، اگه دلت گرفتست
بیا که کنج قلبم، جا واسه ی دلت هست
حالا که تقویم من، زمستوناش زیاده
تو کوچه های سردش، همیشه برف و باده
باید بیای ببینم، بهار خموده هاتو
بیا بزار تمومه شه، روزای برفی با تو …


رنگ غمو به شعر شادم زده،
دشت پر از گلایل غم زده
دلم میخواد، خودت بیای ببینی
نبض من و قلب تو با هم زده


عشق گزشته از یاد، دشت پر از گلایل
گمشده ی دو حرفی، خسته ی روز برفی


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:10 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

 

بخواب زندگی من کسی در این جانیست


 کسی هوالی این لحظه های تنها نیست


نمی رسد به خیال کسی که ما هستیم


حققت است کسی فکر بودن ما نیست


 برات قصه ندارم بدون قصه بخواب


بخواب قصه مادر کتاب دنیا نیست


 بخواب راحت اگرچه شبی بدوسرد است


 بخواب وفکر کن اینجا نشان سرما نیست


توماه خانه توزیبا توسخت خوشبختی


 تمام این همه را فکر کن که رویا نیست


 بخواب وخواب ببین خواب زندگی کردن


در این زمان که نشانی ززندگی ها نیست


 بخواب وخواب ببین در میان این همه سنگ


دل غریب کسی شکل سنگ خارانیست


 بخواب زندگی من سحردوباره دمید


رهی میان شب تار ما وفردا نیست


 بخواب در شب یلدا وخواب سبز ببین


خیال کن که بهاران شده است ویلدا نیست


بخواب تا ابدالدهر تا همیشه بخواب


 بخواب زندگی من زمانه زیبا نیست


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:9 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

 

هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد
گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد


مثلا خواستم این بار موقر باشم
و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد



 



آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد



 



چاره دارو و دوا نیست که حال بد من
بی تو با خوردن دارو و دوا بدتر شد



 



گفته بودی نزنم حرف دلم را به کسی
زده ام حرف دلم را به خدا، بدتر شد



 



روی فرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را ، بدتر شد


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:9 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

 

حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد


نوشته شده در سه شنبه 90/5/11ساعت 12:8 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      
Design By : Pars Skin