سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوگند عشق

رفتی حالا به کی بگم خیلی دلم تنگه برات

می خوام یه بار ببینمت سر بزارم رو شونه هات

دوست داشتم با گلای سرخ میومدم به دیدنت

نه اینکه با رخت سیاه چشمای سرخ ببینمت

گل و پرپر می کنم سر مزارت

تا ابد بارونیه چشمای یارت

ولی افسوس تو رفتی در دل خاک

از تو یادگاریه چشمای نمناک

پاییز غدیب و بی رحم اونهمه برگ مگه کم بود

گله منرو چرا چیدی گله من دنیای من بود

گلمو ازم گرفتی تکوتنهام زیر بارون

حالا که نیستی کنارم می زارم سر به بیابون

هنوزم بارون می باره تو میای انگار کنارم

خودتم بهتر میدونی لحظه هام رنگی ندارن

پاییز غریب و بی رحم اونهمه برگ مگه کم بود

گله منرو چرا چیدی گله من دنیای من بود...!

 


نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 7:40 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 7:38 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود

نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 7:37 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟


نوشته شده در شنبه 90/12/6ساعت 7:34 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin