سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوگند عشق


امشب نمی دانم چرا دلشوره دارم

غم آمده کنج دلم بیتوته کرده

یک نامه باز انگار در ذهنم نشسته

آرام و زیبا روی کاغذ بوته کرده

 


امشب نمی دانم چرا بی تاب هستم

حس غریبی در فضای خانه جاری است

این لحظه را هر لحظه من احساس کردم

امشب دلیلی بهتر از دیدار تو نیست

 


با چشم پر اشکم برای آخرین بار

این نامه را بنویسم و دیگر جدایی

تو علتش را خوب می دانی عزیزم

باید به پایان می رسید این آشنایی



آنروز دیدم وقتی از کوچه گذشتی

مثل همیشه ساکت و تنها نبودی

حتی نگاهی هم به دنبالم نمی‌گشت

شاید به قول بچه ها با ما نبودی



دیروز مردی پا به پایت راه می رفت

دیدم که بر روی تو با احساس خندید

شاید مزاحم بود ؟. . . نه او همسرت بود

با دیدنت بغضم برای گریه ترکید



هر چند با من بارها هی عهد بستی

در حق عشقم آی نامردی نمودی

بگذار راحت‌تر بگویم تا بفهمی

چیزی که می‌گفتی و می‌دیدم نبودی



دیدن ندارد حالت مردی که در عشق

از پشت خنجر خورده و پشتش شکسته

یا انکه در قلب جوانی جای احساس

شعر و نگاه و ناله و نفرت نشسته


آیا تو تا حالا به این هم فکر کردی

یک روز می‌دیدم که از دستم پریدی

آنقدر بی ارزش به چشمان تو بودم

حتی تو من را لایق گفتن ندیدی



حیف است ما یک قصه نشنیده باشیم

حتی اگر هیچ ارتباطی بین ما نیست

من قلکی بودم تو عشقت سکه‌سکه

حالا دلم از سکه ها خالی خالیست


من با اجازه خاطرات دیدنت را

در گوشه ای از سینه ام پنهان نمودم

راز تو می‌میرد میان خاطراتم

انگار من عمری گرفتارت نبودم



این نامه را وقتی که خواندی پاره‌اش کن

تا مدرکی از رازمان باقی نماند

ما گر چه با هم خوب بودیم و صمیمی

بهتر همین است که کسی این را نداند


خُب خط آخر آمد و وقت جدایی

دیگر تو را دست خداوند می‌سپارم

عشقت مبارک باد ، این حرف دلم بود

گر چه تو را من تا همیشه دوست دارم





نوشته شده در پنج شنبه 90/11/27ساعت 8:43 عصر توسط سونیا نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin